اصول تربیت اسلامی (1)
مفهوم اصول در تعليم و تربيت
درباره مفهوم اصول در تعليم و تربيت نظريه هاي گوناگونى وجود دارد:بعضى، اصول تربيت را عبارت از مبانى عقلانى و مقياس هايى مى دانند كه به وسيله ي آن ها مى توان فعاليت مطلوب تربيتى را به سامان رساند.(1) بعضى از صاحب نظران، مفاهيم، نظريه ها و قواعد نسبتا كلى را كه در بيشتر موارد صادق است و بايد راهنماي مربيان، معلمان،مديران، اولياي فرهنگ، والدين و متعلمان در كليه ي اعمال تربيتى باشد، اصول تعليم و تربيت مى دانند و معتقدند كه اصول تعليم و تربيت، مبتنى بر تعاليم دينى، تحقيقات روان شناسى، جامعه شناسى، فرهنگى و نظريات مربيان بزرگ و علماى تعليم و تربيت است. (2)
برخى، اصول تعليم و تربيت را اصول موضوعه يعنى قضايايى مى دانند كه در سايرعلوم به اثبات رسيده اند. (3)
برخى نيز امور مهم در تعليم و تربيت را كه مبناى تفريع روش ها، منشأ رفتار و فعاليت مربيان و متربيان مى شود و نيز قواعد و قوانين و دستور عمل هاى كلى را كه موجب انگيزش فرد به سوى غايات تربيتى مى شود، نيز اصول تربيتى دانسته اند. (4)
واقعيت اين است كه معيار دقيقى براى شناخت اصل كه مورد اتفاق همگان باشد،ارائه نشده است. لذا در مورد اصول تربيت، وحدت نظر وجود ندارد و هر كس از ديدگاه خاصى به اين مسأله پرداخته و امورى را به عنوان اصول معرفى كرده است. اصول، از امور حقيقى به شمار مى آيند نه اعتباري و قراردادى و اقدامات تربيتى در صورتى به هدف و نتيجه مى رسد كه مبتنى بر اصول باشد. البته نسبت اصول با فروع متفاوت است. بعضى از اصول، منشأ پيدايش صفات نفسانى و ملكات و خصايص روحى مى شوند كه مى توان آن ها را اصول صفات و ملكات نام نهاد، مانند اصل معرفت و ايمان كه منشأ بلاواسطه ي پيدايش صفت يا ملكه ي تقوا، و منشا مع الواسطه ي اعمال صالح به شمار مى آيند. از اصول پاك و مثبت، اعمال خوب و شايسته سر مى زند، و از اصول ناپاك و منفى، اعمال و رفتار بد و ناپسند: ألم تر کيف ضرب الله مثلا کلمة طيبة کشجرة طيبة أصلها ثابت و فرعها في السماء توتي أکلها کل حين باذن ربها و يضرب الله الأمثال للناس لعلهم يتذکرون و مثل کلمة خبيثة کشجرة خبيثة اجتثت من فوق الأرض ما لها من قرار (ابراهيم / 24-26) آيا نديدى خدا چگونه مثل زده: سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه اش استوار وشاخه ا ر آسمان است. ميوه اش را هر دم به اذن پروردگارش مى دهد و خدا مثل ها را براىمردم مى زند، شايد كه آنان پند گيرند. و مثل سخنى ناپاك چون درختى ناپاك است كه ازروى زمين كنده شده و قرارى ندارد.اصول تربيتى از حقايق عينى و واقعيت هاى ثابت زندگى انسان و خصوصيات و ابعادوجو دي او نشأت مى گيرند. از اين رو، برخوردار از ثبات و مطلوب همگانند. آدمى جز با تكيه براصول تربيتى به كمال نهايى نمى رسد. كمال، امري وضعى و قراردادي نيست بلکه امري است وجودي.امام صادق (عليه السلام) در توصيه ي تربيتى خود به فرزندش امام موسى كاظم (عليه السلام) به مناسباتاصول و فروع و نتيجه ي تربيت، نقش و كاركرد هر يك تصريح مى فرمايد:و للأصول فروعا و للفروع ثمرا و لا يطيب ثمر الا بفرع و لا فرع الا بأصل ثابت و لا اصل ثابت الا بمعدن طيب (5)
اصول، منشا فروعند و فروع، منشا ثمر و ميوه، ثمر خوب جز با فرع و شاخه پديد نمى آيد،تحقق فرع، درگرو اصلى ثابت است و اصل ثابت هم جز با وجود رويشگاه پاك پديد نمى آيد.بررسى و مقايسه ي اصول با يكديگر و با فروع و نتايج و اهداف تربيتى، بيانگر اين واقعيت است كه بعضى از امور تربيتى از آن جهت كه منشأ فروع و فعاليت هاي تربيتى خاصى مى شوند؛ از اصول به حساب مى آيند و از آن جهت كه خود از امر ديگرى نشأت گرفته اند، از فروع به شمار مى روند. مثلاً معرفت خدا از آن جهت که سرچشمه ي تقوا است و به اين هدف تربيتى تحقق مى بخشد، از اصول تربيت به شمار مى آيد؛ چنان كه امام صادق (عليه السلام) نيز به اين واقعيت تصريح مى فرمايد كه: و التقوي ما يتفجر من عين المعرفة بالله در حالى كه شناخت خدا، نخستين هدف تربيتى انسان در رابطه با خداى متعال است؛ چنان كه در بيان رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) غايت رسالت انبياء (عليه السلام) معرفى شده است: و بعث اليهم الرسل ... ليعقل العباد عن ربهم ما جهلوه فيعرفوه بربوبيته...(6)
خدا رسولان را به سوى مردم فرستاد... تا بندگان درباره پروردگار خود انديشه كنند و به ربوبيت او معرفت پيدا كنند و از باتلاق جهالت بدر آيند.تقوا هم با آن كه خود از اصل معرفت، نشأت مى گيرد، ولى از حيث ديگر، از اصول مهم تربيت، و به منزله ي آب براي درخت طاعت و عبادت است. به طوري كه طاعت و عبادتى كه براساس آن صو رت نگيرد، آدمى از آن طرفى بر نمى بندد و بهره اي نمى برد، امام صادق (عليه السلام)اين واقعيت تربيتى را با تمثيل و تمسمك به قرآن، به بهترين وجه بيان فرموده است:فالتقوي للطاعات کالماء للاشجار... و کل عبادة غير موسسة علي التقوي فهو هباء منثور قال الله عزوجل : «أفمن أسّس بنيانه علي تقوي من الله و رضوان خير أمّن أسّس بنيانه علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنم و الله لا يهدي القوم الظالمين.» (7)(توبه/109)
نسبت تقوا با طاعت، نسبت آب با درخت است و هر عبادتى كه بر بنياد تقوا تاسيس نشده باشد، نابود شدنى است، [چنان كه] خداى بزرگ مى فرمايد: « آيا آن كس كه بنيان خويش برتقوا و كسب رضاى خدا تاسيس كند، بهتر است يا آن كه بناى خويش بر لبه ي پرتگاهى بنا نهد كه او را به آتش جهنم فرو در غلتاند و خدا قوم ستمگر را هدايت نمي کند.رعايت دقيق همه ي اصول و فروع، به كمال آدمى مى انجامد و اخلال به هر يك ازآن ها، اخلال در روند نيل به كمال، و محروم شدن از قرب حضرت ذوالجلال است. نبايدبه بهانه ي تمسك به اصول، خود را از فروع مستغنى بدانيم، چنان كه مربى بزرگ الهى، امام صادق (عليه السلام) به متربى مستعد خود مفضل فرمود:فلا يغني التمسک في الأصول بترک الفروع (8)
چنان كه پرداختن به فروع و فعاليت هاى تربيتى بدون توجه و تمسك به اصول تربيتى نيزآدمى را به هدف نمى رساند. هم تمسك به اصول ثابت لازم است و هم توجه به فروع ثابت.با توجه به مجموعه آراى صاحب نظران در مورد مفهوم اصول تربيت، مى توان گفت:اصول تربيت در نظام تعليم و تربيت اسلامى، عبارتند از يك سلسله قضايا و قواعد ودستورالعمل هاى كلى كه مبناي تعليم و تربيت اسلامى، تلقى مى شوند و از منابع اسلامى استنباط مى گردند وكليه ي فعاليت ها و اقدام هاي تربيتى بايد بر آن ها مبتنى باشد.بعضى از محققان اسلامى، از مبانى و تربيت سخن گفته و آن ها را اعم از اهداف واصول تلقى كرده و مبانى را به دو قسم مبانى ثابت و متغير تقسيم نموده اند:«منظور از مبانى تعليم و تربيت، اهداف، اصول و قوانين تعليم و تربيت است. اين اهداف و اصول، آن قضايا و دستورات كلى است كه از منابع اسلامى به دست مى آيد.اين مبانى بر دو قسم است: 1- مبانى ثابت 2- مبانى متغيرمبانى ثابت، عبارت است از اصول و قوانينى كه با نظر به ثبات و دوام استعدادها ونيازهاي انسان در معرض دگرگونى فرار نمي گيرد.مبانى متغير نيز آن اصولى است كه با نظر به موضوعات و شرايط، دچار تحول مى شوند.در مبانى تعليم تربيت دو موضوع زير مورد بررسى قرار مي گيرد:
1-اهداف مطلق و نسبى كه غرض و غايت تعليم و تربيت به شمار مى آيند.
2-اصول و قواعدي كه مبناي تعليم و تربيت هستند و به عنوان اصول و قواعد ضروري براي تعليم و تربيت تلقى مى شوند. (9)
اصولى تربيت اسلامى
به نظر ما مهم ترين اصول تربيت اسلامى كه بيشترين تأثير را در دستيابى انسان به كمال نهايى و نيل به قله ي قرب خداي سبحان و سعادت حقيقى دارند و فعاليت هاى تربيتى بايد براساس آن ها صورت پذيرد، عبارتند از: كرامت انسان، هدف داري جهان و انسان، اختيار و آزادي، ايمان به مبداء و معاد، عبوديت و عمل صالح. اينك به شرح اين اصول مى پردازيم:1- اصل كرامت نخستين اصل تربيت اسلامى، اصل كرامت انسانى است. توجه مربى در امر تربيت به اين واقعيت كه انسان در مقايسه با ساير موجودات، از بهره هاى وجودى افزون تري برخوردار است و مى تواند با بهره گيرى درست از استعدادها و بهره هاي وجودي خود،كاملتر شود و از همه ي موجودات فراتر رود، سنگ بناى تربيت است. بايد كوشش مربى به اين نكته معطوف باشد كه متربى به اعتلاى روحى دست يابد و در پرتو علم و ايمان و عمل صالح به كرامت انسانى نائل گردد. زيرا هر چند آدمى از كرامت تكوينى برخوردار است امّا در حال نوسان است؛ به گو نه اي كه اگر از كرامت تشريعى- كه از طريق تلاش و كوشش و در نتيجه ي افعال اختياري براي آدمى حاصل مى شود- برخوردار نگردد، از همه ي موجودات پست تر مى شود. اينك اندكى درباره مفهوم كرامت، اقسام آن، را دستيابى به آن و موانع آن سخن مى گوييم.كرامت را مى توان به معنى نزاهت و پاكى از پستى و فرومايگى و دنائت دانست. روح بزرگوار و منزه از هر پستى را كريم گويند. از محدوده عالم طبيعت و اعتبارات آن به عنوان دنيا تعبير شده است. هر چه طعم دنيا بدهد، پايه ي دنائت است و دنائت، در مقابل كرامت است. كرامت، دو جنبه دارد: يكى جنبه ي سلبى كه نزاهت از دنيا و نجات از نقص است و ديگرى جنبه ي ايجابى كه نيل به اعتلا و ماوراى طبيعت ست.اگر كسى دلباخته ي دنيا وفرومايه نبود و از اعتلاي روحى برخوردار بود، كريم است.(10)ديدگاه قرآن درباره كرامت انسان
يكى از مباحث مهم در انسان شناسى، مبحث مقام و موقعيت انسان نسبت به ساير موجودات است.در اين مورد ديدگاه هاي گوناگونى وجود دارد: بعضى معتقدند كه انسان برترين مخلوق عالم خلقت است و موجودى برتر از انسان وجود ندارد. برخى اين نظر را ناشى از خودخواهى انسان و به منظور غلبه بر ساير موجودات مى دانند. دليل دسته ي اول،امتيازهاي هوشى و استعدادهاي گوناگون انسان و تمدن و تكنولوژي حاصل از آن است،و دليل دسته ي دوم، جنايات هولناكى است كه آدميان در طول تاريخ مرتكب شده اند.لحن قرآن كريم در مورد انسان بسيار مختلف است: در بعضى از آيات قرآن بركرامت و امتياز انسان تأكيد شده است:و لقد کرّمنا بني آدم و حملناهم في البرّ و البحر و رزقناهم من الطّيبات و فضّلناهم علي کثير ممّن خلقنا تفضيلا (اسراء/ 70 )اين آيه ظاهرأ تمام بنى آدم را شامل مى شود. ذيل آيه نيز با لحنى ستايش آميز و عام سخن از برترى انسان بر بسيارى از موجودات دارد.از سوى ديگر در بعضى از آيات، آدمى سخت مورد نكوهش قرارگرفته است:انّ الانسان خلق هلوعا اذا مسّه الشّر جزوعا و اذا مسّه الخير منوعا الا المصلّين (معارج / 19 -22)انسان مخلوقى طبعأ سخت حريص و بى صبر است. چون شر و زيانى به او د، سخت جزع و بى قرارى كند، و چون مال و دولتى به او رو كند (بخل ورزد) منع (احسان) نمايد، مگرنمازگزاران حقيقى..و آتاکم من کلّ ما سألتموه و ان تعدّوا نعمة الله لا تحصوها انّ الانسان لظلوم کفّار(ابراهيم/ 34)و از انواع نعمت هايى كه از او درخواست كرديد، به شما عطا فرمود كه اگر بخواهيد نعمت را به شماره آوريد، هرگز حساب آن نتوانيد كرد (با اين همه لطف و رحمت خدا، باز انسان سخت كفر پيشه و ستمگر است.در يك دسته از آيات هم تقريباً تفصيل داده است:لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم ثم رددناه أسفل سافلين (تين / 4-5) (11)اقسام كرامت انسان از نظر قرآن
سر اين اختلاف لحن آيات در چيست و چگونه مى توان ميان آن ها سازش برقرار كرد؟سر مطلب را در اين نكته بايد جستجو كرد كه گاهى منزلت انسان به عنوان يك امرتكوينى در نظر گرفته مى شود و به اصطلاح جنبه ي ارزشى ندارد، و گاهى به عنوان يك مفهوم اخلاقى، مورد ملاحظه قرار مي گيرد و جنبه ارزشى دارد. تعابيرى از قبيل «و لقد کرمنا بني آدم» ناظر به نعمت ها و بهره هاي وجودى افزون تر انسان نسبت به سايرموجودات است و جنبه ارزشى ندارد. تعابيري كه در مورد مذمت انسان است، گاه ناظربه جنبه ي تكوينى است و گاه ناظر به جنبه ي اخلاقى. مثلاً وقتى مى فرمايد: «خلق الانسان ضعيفا» اين ناظر به جنبه ي تكوينى و در مقام مقايسه ي انسان با موجوداتى نظير فرشتگان است كه اين ضعف ها را ندارند. آياتى هم كه به مدح يا مذمت انسان از جنبه ي اخلاقى مى پردازد، ناظر به افعال اختيارى انسان است و اصولاً ارزش اخلاقى در قلمرو افعال اختياري انسان مطرح مى شود. عملى را كه موجود مختار انجام مى دهد، اگر داراي ارزش مثبت باشد، مستحق مدح و اگر داراي ارزش منفى باشد، مستحق مذمت است.اين نكته نيز در خور تأمل است كه آيات ناظر به كرامت تكوينى انسان، در حقيقت، مشتمل بر مدح فعل خداي متست؛ زيرا اگر انسان فضيلت و كرامتى دارد، به اعتبارآن است كه متعلق تكريم الهى است.بنابراين، پاسخ اين پرسش كه آيا انسان از نظر ارزشى، برتر از همه ي موجودات است وآيا انسان ها در اين برتري با يكديگر مساويند، اين است كه از ديدگاه ارزشى، همه ي انسان ها بر همه ي موجودات برترى ندارند، بلكه بعضى از آدميان به قدرى تكامل مى يابندكه مسجود ملائك مى شوند، ولى برخى چنان تنزل پيدا مي کنند كه از حيوانات هم پست تر مي گردند. پس انسان در آغاز وجود، نسبت به حيوان و نبات و جماد، استعدادهاو بهره هاي تكوينى بيشترى دارد؛ ولى در حال نوسان است. مى تواند با بهره گيرى صحيح از آن استعدادها و بهره هاي وجودي، خود را كامل تر كند و از همه ي موجودات فراتر رود،و نيز مى تواند كمالات خويش را از دست بدهد و از همه موجودات پست تر شود تا آنجاكه بگويد: «يا ليتني کنت ترابا». نبا/ 40پس با توجه به آيات قرآن كريم دو نوع كرامت براي انسان ثابت مى شود: يكى كرامت تكوينى، و ديگري كرامتى كه از طريق تلاش و كوشش و در نتيجه ي افعال اختياري براي انسان حاصل مى شود.(12)به عبارت ديگر، نوع انسان، نوع كريم است و در پرتو عمل صالح و افعال اختياري، به كرامتى فراتر نيز دست مى يابد. آيه كريمه ي «و لقد كرّمنا بنى آدم» بيانگر كرامت نوع انسان است، و ذيل آن: «و فضلنا هم على كثير ممن خلقنا تفضيلا» گوياي كرامت نسبى انسان.راه دست يابى به كرامت (13)
كرامت انسان در پرتو علم و عمل صالح به وجود مى آيد؛ اما علمى كه معلم آن خداي«اكرم» است: «اقرأ و ربک الأکرم الذي علّم بالقلم» (علق/ 3- 4) و چون خداي سبحان با وصف اكرم معرفى شده، معلوم مى شود محور تعليم او هم «كرامت» است.(14) اين درس،به خواندن و نوشتن اختصاص ندارد. خداوند بعضى از انسان ها همچون انبيا را بدون واسطه و بعضى را با واسطه ي انبيا عليهم السلام به كرامت نايل مي کند؛ چنان كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)فرمود: انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق (15)
اما اگر كسى به مقام كرامت نايل نشود، بايد بداند كه شاگرد موفق خداي اكرم درمدرسه ي كرامت نبوده است.
موانع كرامت
انسان تا از موانع كرامت نجات پيدا نكند، به كرامت نائل نمى شود. از اين رو خداي سبحان در قرآن مجيد به موانع كرامت اشاره نموده كه دو مورد مهم آن عبارتند از:1- طغيان: از جمله موانع كرامت طغيان است. خداى سبحان درباره نخستين مانع ورود به مدرسه ي كرامت مى فرمايد:کلّا ان الانسان ليطغي أن رآه استغني (علق / 6-7)انسان تا خود را محتاج خدا نداند و عبد او احساس نكند، صلاحيت شركت درمدرسه ي تكريم الهى را ندارد؛ يعنى خوي سركش مانع ورود است.2-دنيا طلبى: انسان تا در تنگناي اعتبارات موهوم دنيوي، زندگى مي کند، نمى تواندشاگرد مدرسه ي كرامت باشد؛ زيرا محدوده دنيا محدوده دنائت است. كسى مى تواند شاگرد «رب كريم» باشد و عطر دل انگيز كرامت را استشمام كند كه در گلستان كرامت الهى به سربرد. كسى كه در مزبله نشسته است، چگونه مى تواند بوي گل و رياحين را استشمام كند؟!اهل دنيا تا زمانى كه دلباخته ي دنيايند، نمى توانند شاگرد مدرسه ي كرامت باشند.ذكر اين نكته نيز لازم است كه مقصود از دنياى مذموم، زمين و آسمان و نعمت هاي الهى نيست. زمين و آسمان و... از آيات آفاقى الهى اند. خداى سبحان در كتاب كريم خود دنيا را بدين گونه معرفى مى فرمايد:اعلموا أنّما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينکم و تکاثر في الأموال و الأولاد...(حديد/20)
بدانيد كه زندگانى دنيا به حقيقت بازيچه اى است كودكانه و لهو و عياشى و زيب و زيور و تفاخرو خودستايى با يكديگر و حرص افزودن مال، فرزندان.
2-اصل كمال پذيرى
دومين اصل از اصول تربيت، كمال پذيرى انسان است. انسان به گونه اى آفريده شدهاست كه مى تواند با آگاهى و آزادى در محدوده اى نسبتأ گسترده راه خويش را برگزيند ودر همان راه منتخب، شخصيت خويش را شكل بخشد.انسان، مجموعه اي از نيروهاي عقل و غضب و شهوت و ... است. هر يك از اين قوا رشد و كمال ويژه دارند. اساس شخصيت آدمى، نفس و روح اوست و وجه تمايز او عقل و فطرت او. كمال انسان در گرو رشد عقل و فطرت اوست و همه قواى آدمى بايد درخدمت اين دو قرار گيرند.انسان، موجودي كمالگرا و جوياى كمال مطلق و خواستار كمال جاويد است. اين كمال بايد متناسب با عقل و فطرت او باشد. از نظر اسلام، خداوند متعال، كمال مطلقاست و تقرب به كمال مطلق، برترين كمالات است. تقرب به خداي سبحان و تحصيل رضايت او برترين كمال متصور براى انسان و هدف آرمانى اوست. قرب الى الله، نوعى علم حضورى است كه از گرايش شديد و عشق الهى تفكيك ناپذير است.(16)
اينك سوال اين است كه آيا دستيابى به اين كمال براى انسان امكان پذير است يا خير؟ و آياانسان در تربيت و رسيدن به كمال خويش نقشى دإرد يا خير؟ در توضيح مطلب مي گوييم:موجودات در يك تقسيم بندى به دو قسم تقسيم مى شوند: جمادات و جانداران،موجودات جاندار نيز به سه قسم تقسيم مى شوند: «نباتات، حيوانات و انسان».جمادات هيچ گونه نقشى در ساختن خويش ندارند، بلكة صرفا تحت تأثير عوامل خارجى قرار دارند و احياناً نوعى كمال كسب مى كنند. نباتات در ساختن خود نقش دارند؛ اما نقش آن ها نه آگاهانه است و نه آزادانه، بلكه طبيعت، نيروها و قواي موجود درآن ها را براي صيانت و ساختن آن ها به كار گرفته است. آنها مواد را از هوا و زمين جذب مي کنند و رشد مى يابند و امكان توليد مثل را فراهم مي کنند.حيوانات در روند رشد خود، نقش بيشتري دارند. اما نقش آن ها هم آزادانه نيست،هر چند به نحوى آگاهانه است. حيوانات علاوه بر قواي طبيعى، مجهز به قواى شعوري از قبيل حس باصره، سامعه و لامسه و نيز اميال و غرائز مى باشند و خود را از گزند آفات،صيانت كرده، موجبات رشد و بقاي نوع خود را فراهم مي کنند.در اين ميان، نقش انسان، بسيار گسترده تر و موثرتر است. نقش او در ساختن م آگاهانه است و هم آزادانه و با علم و عقل و اراده مى تواند آينده خود را شكل دهد.وجود سه ويژگى در انسان، نقش بارز و گسترده و عميق او را در ساختن آينده خودآشكار مى سازد:
1-وسعت دايره علم و آگاهى انسان كه او را در كشف قوانين طبيعت و بهره گيرى ازمواهب آن توانا مى سازد.
2-گستردگى دامنه ي خواسته هاى انسان.
3-استعداد آدمى براى كمال پذيرى و خودسازي.
اگر چه نباتات و حيوانات به مقياس اندكى قابل ساخته شدن هستند و مى توان بابهره گيرى از عوامل خاص تربيتى، تغييراتى در آنها پديد آورد، ولى اولاً اين انسان است كه آنها را مى سازد نه خودشان، ثانيا اين ساختن، محدود و اندك است.انسان از نظر خصال و خصايص روحى، در آغاز تولد يك موجود بالقوه است، يعنى فاقدخلق و خوى و خصلت روانى است، برخلاف حيوانات كه از همان بدو تولد داراي يك سلسله خصلت هاي ويژه اند. اما آدمى مى تواند خلق ها و خصايصى را بپذيرد و كسب كند وبر اثر تكرار و تداوم، آن ها را به تدريج به خصايص راسخ نفسانى و ابعاد ثانوي تبديل كند.مى تواند خصايص و خوي هاي خوب را در خود ملكه كند و روح خود را با مكارم و محاسن اخلاق بيارايد و چهره باطنى خود را خوب و نيكو ترسيم كند، و نيز اين توانايى را دارد كه آن را به هيأتى بسيار زشت و نكوهيده ترسيم كند و آن را به رذايل اخلاقى بيالايد.از ميان موجودات، اين انسان است كه قانون خلقت، قلم تصوير و ترسيم صورت باطن را به دست او داده و دست او را در اين جهت باز گذاشته است. تخلق به اخلاق الهي و مكارم اخلاقى كه در پرتو اعمال و رفتار اختياري حاصل مى شود و بايد در سايه ي تعليم وتربيت صحيح و اسلامى رت گيرد، چيزى جز «تحليه» و زيباسازى روح نيست.غايت رسالت انبيا(عليهم السلام) بر اين است كه به آدميان در جهت زيباسازي روح آنها كمك كنند.وقتى روح آدمى به خصلت ها و خوي ها و اخلاق خوب، آراسته شد، رفتارهاي شايسته و كارهاى خوب به راحتى از او صادر مى شود.جنبه ي خلقى يعنى صورت و هيات ظاهري و محسوس آدمى را قلم خلقت تصويركرده است و آدمى در آن نقشى ندارد. اين بعد در عالم جنين به پايان رسيده است، ولى اندام هاى روانى انسان كه از آن ها به خصال و ملكات نفسانى تعبير مى شود، به مقياس وسيعى پس از تولد ساخته مى شود.لذا انسان، آن چيزى است كه بخواهد باشد. راه باز است. هم مى تواند بعد ملكوتى و فرشته خويى را از قوه به فعل در آورد و قوه عاقله را بر قواي غضبيه و شهويه غلبه دهد و ازفرشته فراتر رود؛ و هم مى تواند جنبه ي حيوانى يعنى قواى غضبيه و شهويه را تقويت كند وعقل را مغلوب آن دو قرار دهد و از بهائم پست تر شود و به اسفل سافلين سقوط كند.آدمى در قيامت كه يوم تبلى السّرائر است، به صورت باطنى اكتسابى و خصايص وملكات روحى خود محشور مى شود نه اندام ظاهرى. اگر خصايص روحى او به فرشتگان شباهت داشته باشد، يعنى جان او به مكارم و محاسن اخلاقى آرت انسان محشور مى شود و اگر ملكات و خوى هاى اكتسابى او كه به صورت طبيعت ثانوي در آمده اند به حيوان خاص شباهت داشته باشند، به صورت همان حيوان،محشور مي گردد. (17) ممكن است با آن كه چشم ظاهرى دارد و بينا است، چهره جان خودرا كور ترسيم كند، چنين كسى كه ديده بصيرت خود را نگشوده است و به باطن دنيا نظرنكرده است در قيامت كور محشور مى شود و فرياد اعتراض بر مى آورد كه: «رب لِمَ حشرتني أعمي و قد کنت بصيرا» (طه/ 125)از نظر عرفاى اسلامى، اعمال آدمى نيز داراى دو جنبه است: جنبه ي ملكى و جنبه ي ملكوتى. مثلاً جنبه ي ملكى عمل غيبت، الفاظ و سخنان يا اعمالى است كه از شخص غيبت كننده صادر مى شود، ولى ملكوت و باطن اين عمل، اكل ميته ي برادر مومن است كه قرآن مجيد به آن اشاره نموده است. (18)
بر پايه ي اين اصل تربيتى، آدمى بايد همت خود را به امور پست و صرفاً دنيوى،مصروف ندارد و براي كسب كمال و معارف و معنويات، پيوسته بكوشد. براساس اين اصل، تنبلى، سستى، غفلت از مكارم و كمالات اخلاقى، سرمست ماديات شدن و يأس و نا اميدي محكوم است.
3-اصل هدفدارى جهان و انسان
تربيت، در صورتى معنا و مفهوم پيدا مي کند كه جهان و انسان هدفمند باشند. درمورد هدفدارى جهان و انسان، قرآن و برهان، هم داستانند. هستى، هدفمند و به سوي غايت خود در حركت است. در قرآن كريم، هدفمند بودن هستى و انسان با عبارات گوناگون خاطر نشان شده است. گاه با تأكيد بر اين كه آفرينش آسمان ها و زمين به حق است، و گاه با نفى عبث و بيهودگى از آفرينش. در مورد افعال خداي سبحان، هدف به مفهومى كه در مورد افعال آدمى به كار مى رود،كاربرد ندارد. زيرا نمى توان هدف و غرض خارج از ذات و تامين كننده نياز ذات را به خدا نسبت داد. اين سخن به معناي نفى مطلق هدف از افعال باري تعالى نيست، بلكه مى توان مفهوم هدف را درباره افعال باري تعالى هم به صورت تلطيف شده به كار برد. لذا مى توان گفت: خداي تعالى كار را براي نفع مخلوقات انجام مى دهد نه براي خود. من نكردم خلق تا سودى كنم بلكه تا بربندگان جودى كنم اما از ديدگاه قرآن، خدا حكيم است و همه ي افعال او غرض عقل پسند دارد و داراي هدف صحيحى است.در قرآن كريم در 97 مورد واژه حكيم درباره خداى سبحان به كار رفته است. دربرخى از آيات، فعل خداى متعال به صفت «حق» توصيف شده است. واژه حق 227مورد در قرآن كريم رفته است كه در بسيارى از موارد به عنوان وصف فعل خداي تعالى آمده است؟ از قبيل: و هو الذي خلق السموات و الأرض بالحق ( انعام / 73)و او كسى است كه آسمان ها و زمين را به حق آفريد.واژه حق به معناي ثبوت و گاه به معناي ثابت است ولى در عرف داراى معانى مختلفى است؛ از جمله: واجب الوجود، وجود دائمى، اعتقاد حق، كلام حق وعده حق (كارى كه در ظرف خودش وفا شود) كار حق (كاري كه به هدف فاعل برسد يا كارى كه به هدف حكيمانه ي فاعل برسد)، امور اعتباري محض در باب حقوق كه براي كسانى در ظرف اجتماع ثابت مى شود.در برخى از آيات بر باطل نبودن، عبث نبودن، لهو و لعب نبودن و در حقيقت، حق بودن افعال الهى تأكيد مى شود. در يك آيه عبث بودن را از فعل الهى نفى مي کند:أفحسبتم أنما خلقناکم عبثا و أنکم الينا لا ترجعون (مومنون / 115)آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اينكه شما به سوى ما بازگردانده نمى شويد؟و در دو آيه صفت «لاعب» بودن را از خداى تعالى در مورد خلقت آسمان ها و زمين نفى مي کند. (19)
در اين آيات حق به معناي فعلى است كه مطابق هدف صحيحى انجام گرفته است .پس حق گاه در مقابل لعب قرار مي گيرد و گاه در مقابل لهو و عبث و باطل .هدف نهايى تمام افعال الهى و آفرينش جهان، خارج از ذات اقدس او نيست. مقتضاي ذات وصفاتش اين است كه جهان را بيافريند و موجودات را حفظ كند و به كمال برساند. هدف هاى ديگرى كه براي فعل خدا ذكر مى شود، اهداف متوسط است و در مورد آنها «چرا» مطرح است.به عبارت ديگر، هدف هاى ديگر بالعرض اند و هدف بالذات، خداست. يكى از اين اهداف بالعرض، در مورد آفرينش جهان، موضوع آزمايش انسان است. قرآن كريم مى فرمايد:و هو الذي خلق السموات و الأرض في ستة ايام و کان عرشه علي الماء ليبلوکم أيکم أحسن عملا (هود / 7)و اوست كسى كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب بود، تا شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتريد.توضيح مطلب اين كه اراده خداي سبحان به اين تعلق گرفته كه انسانى آزاد و مختاربيافريند و مقتضاى حكمت او اين است كه اين موجود، مادي باشد. اختيارى كه انساندارد و موجب تكامل او مى شود، بايد در عالم ماده باشد. پس وجود جهان مادي،مقدمه اى براي آفرينش انسان است. انسان بايد بر سر دو راهى قرار گيرد، ت ريق انتخاب به كمال برسد. لذا اگر بگوييم كه خلقت جهان، مقدمه ي خلقت انسان، و خلقتانسان براى امتحان است، صحيح است و نتيجه اش اين است كه آفرينش جهان براي آزمايش انسان بوده است. بدين جهت تعليم و تربيت اسلامى، به اين نكته عنايت دارد كه به انسان بفهماند كه زندگى انسان در اين جهان، سراسر براي آزمايش است و اساسأآفرينش جهان براى آزمايش انسان است ولى انسان انتظار دارد كه آزمايش نشود!
پي نوشت ها:
1-اصول و روشهاى تربيت در اسلام، سيد احمد احمدى، ص 101.
2-اصول و فلسفه ي تعليم و تربيت، على شريعتمدارى، ص 11.
3-دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، جزوه ي شماره11، علوم تربيتى.
4-ر.ك: فصلنامه ي تعليم و تربيت، شماره ي 47، ص 23
5-بحارالانوار، ج 78، ص 204.
6-توحيد صدوق، ص 45.
7-بحارالانوارء ج 67، ص، 269.
8-همان، ج 24. ص 292.
9-تكاپوگر انديشه ها، محمدتقى جعفرى، به كوشش دكتر عبدالله نصرى، ص 268.
10-كرامت در قرآن، عبدالله جوادى آملى، ص 21.
11-ر.ک:معارف قرآن، محمدتقى مصباح يزدى، ص 367- 371.
12-ر.ك:معارف قرآن. ص 371.
13-ادامه ي مبحث كرامت، با الهام از اثر گرانسنگ «كرامت در قرآن»، نوشته ي آيت الله جوادى آملى. تهيه و تدوين شده است.
14-به اصطلاح تعليق حكم بر وصف، مشعر عليّت است.
15-ميزان الحكمة، ج 1، ص 804.
16-ر.ك:فلسفه تعليم و تربيت، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه. ج 1، ص506-520.
17-ر.ك:به استاد مطهرى، مقدمه اى بر جهان بينى اسلامى، (انسان در قرآن) ص 266- 269.
18-ر.ك.حجرات، آيه12.
19-ر.ك.انبياء 16 و دخان، 38.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}